کاش خداوند سه چیز را نیافریده بود:
عشق و غرور و دروغ
زیرا اگر عشق نبود انسان به خاطر غرورش دروغ نمیگفت...
............
دوستی چیست؟
شاید شمعی است که هر دم میسوزد و شاید عشقی است که هردم می جوشد و شاید ترانه ایست که آوازه اش در دلها جاری است
*************************
در شبی از شب های فصل خزان در حالیکه بی اختیار در کلبه سرد وخاموش زندگی رو به پنجره نشسته بودم و نه به فکر طلوع فرداهای بی پایان بودم ونه زندگی دوباره ناگهان تو مانند شهابی از بالای سرم گذشتی و مرا به زندگی امیدوار کردی پس به تو می اندیشم
کاش می شد اشک را تهدید کرد
کاش می شد لحظه دیدار را تمدید کرد
کاش می شد در غروب لحظه ها
لحظه ای با تو بودن را تمدید کرد
یک نفر عشق را از کوچه ما دزدیده است
این خبر در کوچه های شهر ما پیچیده است
دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت
گویا او هم بساط خویش را بر چیده است
زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی بال وپر است با وسعت عشق
...اشک در چشمان من دنیای غم دارد ولی
خنده بر لب می زنم تا نفهمد کس راز مرا
گفتی که به احترام دل باران شو
باران شدم و به روی گل باریدم
گفتی که ببوس روی نیلوفر را
از عشق تو گونه های او بوسیدم
گفتی که بیا ولحظه ای مجنون باش
مجنون شدم و از دوریت نالیدم
****************
نوشته شده در دوشنبه 89/1/9ساعت
11:44 صبح توسط کیمیا جون یک دختر تنها
نظرات ( ) |
|